ریتم نو | سایت خبری - تحلیلی موسیقی ایران و جهان

تاریخ انتشار: ۰۸:۳۵ - ۲۶ شهريور ۱۳۹۴

نشست شعرخوانی کانون ادبی زمستان برگزار شد/اگر ترانه "عشق دوم" در شورای شعر می‌رفت حتماً تذکر می‌دادند

ریتم نو : نشست شعرخوانی کانون ادبی زمستان بعدازظهر سه‌شنبه بیست و چهارم شهریور سال جاری  در سازمان فرهنگی شهرداری تهران با اجرای« سجاد عزیزی آرام » برگزار شد. در این جلسه  «غلامرضا طریقی» و «امیر ارجینی»  به‌عنوان منتقدان مهمان حضور پیدا کردند و داوطلبان برای موردنقد قرار گرفتن _طبق روال جلسه‌های این کانون_پس از قرائت اشعار خود موردنقد و بررسی قرار گرفتند. در پایان جلسه هم اشعاری قرائت شد که موردبررسی قرار نگرفتند .درنهایت با شعرخوانی دو میهمان،جلسه پایان یافت.
Kanoonezemestan-24shahrivar94-Ritmeno (5)

در آغاز سجاد عزیزی ضمن سلام و خوش‌آمد گویی به حاضرین در جلسه گفت :روز دوشنبه، سی‌ام شهریور،در فرهنگسرای امید  واقع در حوالی میدان امام حسین ،ائتلاف کانون‌های ادبی تهران برگزار خواهد شد. در این ائتلاف کانون ادبی «ونداد»(علیرضا راهب) کانون «هنگام»(امید چاوشی)، «دایره‌ی بیدار»(عباس کریمی)«شعرانه» (علیرضا آذر و صابر قدیمی)و درنهایت کانون ادبی «زمستان» حضور خواهند داشت.فردای آن روز(سی و یکم شهریور)پنجمین دوره‌ی شب‌شعر «سنگرانه ها»ی کانون ادبی زمستان در فرهنگسرای «ارسباران» ، با اجرای موسیقی و تئاتر و بازدید از  نمایشگاه برگزار خواهد شد.


درنهایت چهارشنبه پانزدهم مهرماه،همایش بزرگ شعر و موسیقی برگزار می‌گردد که در این جلسه هم شاعران به نامی حضور دارند و خواننده‌های آن جلسه «امیرعباس گلاب »،«رستاک حلاج» و «محمدرضا مقدم » هستند.


لازم به ذکر است به‌جز اردوی یوش که ساعت 6:00 برگزار می‌شود بقیه‌ی برنامه‌ها ساعت 17:00 برگزار می‌گردد .


بالاخره بعد از معرفی کوتاه چهره‌های نام آشنایی چون «غلامرضا طریقی» و «امیر ارجینی»و خبر دادن در خصوص اینکه «ارجینی»به‌زودی خواننده می‌شود و سلام کوتاه (هم ازلحاظ سرعت، هم ازلحاظ وسعت صدای میکروفون) دو منتقد مدعو به حاضرین در جلسه،از «ندا کشیر» خواسته شد تا شعر خود را قرائت کند:


"می‌دوزم به لبانت نگاه تب‌دارم را/در انتظار یک تبسم سرد پاییز


افسوس و صد افسوس/گویی زل زده‌ام به گل‌های بیدار روی قالی


می‌سوزم از گدازه‌های عشق این اشک سرکش/کوه یخی و مرا بدل گور می‌کشانی


بی‌اعتنایی به گل وحشی روینده ی عشق / این دل‌خسته‌ات را به مرز جنون می‌رسانی"


«غلامرضا طریقی » در خصوص اثر پیش رو گفت: شاید به خاطر اینکه به‌طور مداوم در جلسات حضور نداشتید از این امر لطمه خورده باشید البته که همه‌ی جلسات تأثیر مثبت ندارند اما با  شنیدن این کار از کسی که پنج سال مشغول نوشتن است این را می‌گویم که کاش در جلسه‌ای شرکت می‌کردید زیرا به نظر من ،متن شما هنوز بین دل نوشته و شعر معلق است .ترکیب‌هایی مثل«نگاه تب‌دار »، «تبسم سر پاییز»، «مرز جنون» و سطرهایی مثل: «می‌سوزم از گدازه‌های عشق...»به نظر دم‌دستی‌ترین تصاویری است که به ذهن یک خالق اثر می‌آید چراکه این تصاویر با مردم عادی مشترک می‌نماید تفاوت شعر و نثر هم در همین‌جا مشخص می‌شود. فرضاً به ذهن «شاملو» می‌رسد  انسان تنها موجودی است  که روی زمین گریسته است اما ننوشته: انسان بر روی زمین دلش گرفت و گریه کرد بلکه می‌نویسد:«قناری گفت کره‌ی ماه/کره‌ی قفس‌ها با میله‌ای زرین و چینه‌دانی چینی...»


و آخرسر می‌گوید:«انسان  سخن نگفت/تنها او بود که جامه به تن داشت و آستینش از اشک /لبریز بود»


زاویه دید شما زاویه دید معمولی بود اما شعرهای خوب باید زاویه‌ی دیدی بالاتر از مردم عادی داشته باشند. جدای از این‌ها ابزار خیال در شعر شما کم بود .در آخر پیشنهاد می‌کنم بیشتر شعر سپید بخوانید و همچنین مبانی شعر را نیز مطالعه بفرمایید.


«امین حق نظری » ترانه‌ی خود را خواند:


"دردامو می‌ریزم کف خیابون/اتاق من واسه غمام چه تنگه


یه بغضی با گلوم گلاویز شده/یه حسی بادلم داره می جنگه


روزا سکوتمو قدم می‌زنم/شبا رو تا آخر دنیا می رم


دردامو می‌ریزم کف خیابون /با خاطرات کهنمون را(ه) می رم


تموم شهرو پی تو می‌گردم /قد نبودنت  واست بی‌تابم


اتاق من با توهم آغوش می شه/چن(د)وقته توی کوچه‌ها می‌خوابم


تو رفتیو ستاره‌ها رو بردی/آسمون شبا چقد سیاهه


تو این هوای بی تو غم گرفته/نفس کشیدن دیگه اشتباهه


وحشت این شبای بی ستاره/داره منو رو به جنون می کشه


نبودنت تو این جهان وحشی/ غرورمو به خاک وخون می کشه"


«ارجینی» در خصوص این ترانه که نه! در ابتدا گفت :در محیط مجازی کارشناس زیاد شده اما جالب است اینجا حرف نمی‌زنند! نقد می‌کنند، نظر می‌دهند حتی راجع به ترانه‌های ما صحبت می‌کنند اما اینجا نظر نمی‌دهند .


وی در ادامه  گفت: اگر زبان بخواهد از کلیشه جدا شود باید که نویسنده به زبان اشراف کامل داشته باشد و اشراف به زبان محاوره باید با چیزی فراتر از گوش کردن به ترانه‌های مرسوم تأمین شود.چراکه امروزه شاهد هستیم نویسنده با گوش کردن به ترانه‌های مرسوم ناخودآگاه با وزن آشنا می‌شود اما این آشنایی موجب فریب او در همه‌ی سطوح ترانه می‌شود در حقیقت نویسنده در متن خود که متأثر از متون امروزی است مسلول می‌شود . چند دهه‌ی پیش که «اردلان سرفراز»«ایرج جنتی عطایی» «شهریار قنبری» تازه شروع به نوشتن کردند ترانه شکل گرفت؛ قبل از این عزیزان هیچ ترانه‌سرایی نداشتیم . افراد مذکور هم برای خلق فضای جدید  با زبان محاوره ،ناگزیر به شعر کلاسیک توجه می‌کردند .درواقع نگاه آن‌ها نگاه عامیانه نبود.به نظر من مطالعه‌ی کلاسیک سواد بیشتری را به ارمغان می‌آورد .توصیه‌ی کلی من به ترانه‌سراها این است برای فراگیری ترانه نروید آلبوم «خشایار اعتمادی »گوش کنید تا ترانه‌سرا شوید در نظر داشته باشید که حتی آن ترانه‌ها به در خود او هم نمی‌خورد چه برسد به ما یا خواننده‌ی بعدی که قرار است با او کارکنیم .خیلی افراد هستند که از ترانه انتظار رویداد جدیدی رادارند . ترانه‌ای که اکنون پیش روی ما است از همان دسته ترانه‌هایی است که مثل آن را زیاد می‌شود پیدا کرد .تصاویری مثل مصرع«تو این هوای بی تو غم گرفته »بارها و بارها تکرار شده‌اند و مطمئن هستم نمونه‌های این‌چنین زیادی شنیدم به نظرم نگاه غزل‌سرایان به ترانه سازنده‌تر از نگاه‌های دیگر است زیرا ترانه‌ی امروز به تحولی احتیاج دارد که درعین‌حال حامل  طمطراق زبان  هم باشد .نکته‌ی دیگر آنکه معنی برخی مصرع‌ها برایم گنگ است «تو رفتی و ستاره‌ها رو بردی» گویی منطقی پشت این قضیه نیست .برخی مصرع‌ها هم ایراد وزنی دارند مثل «قد نبودنت برات بی‌تابیم ».ترکیب‌های مثل«شب‌های سیاه» و... ترکیب‌های خلاقی نیست.«سهراب سپهری» چهار صفحه شعر می‌نوشت اما تنها چیزی که باعث  می‌شود به او عنوان شاعر اطلاق کنیم وجود برخی سطرهای موفق در این صفحات است. مثل:«تا اناری ترکی برمی‌داشت/دست فواره‌ی خواهش می‌شد» این  سطرها باعث  شده سهراب را شاعر بدانیم حال‌آنکه در چه سطحی بوده موردبحث ما نیست!!


«علیرضا روشنی»دیگر نفری بود که غزلی خواند :


"صدای تق‌تق کفشی درون راهروها است/صدای تق‌تق کفشی که راهی فردا است


صدای تق‌تق کفشی که قصه می‌گوید/از انزوای عجیبی که تا ابد با ما است


صدای خاطره‌هایی که غرق بارانند/صدای قطره‌ی آبی که در پی دریاست


«در اندرون من خسته‌دل ندانم کیست»/که من خموشم او در فغان و در غوغا است


صدات می‌زنم از بطن واژه‌ها در شعر/چه فایده که شعر من همیشه ناخوانا است


تو می‌روی که نیایی و باورش سخت است/که رفتنت سرطانی به جان این تنها است


تو می‌روی که نفهمی چگونه می‌سوزم/درون غمکده ای که بدون شک اینجا است


تو می‌روی که نبینی چگونه خیره شدم/به ردپای کسی که همیشه پابرجا است


صدای تق‌تق کشفی که دورتر می‌شد/که دورتر می‌شد آه در دلم بلوا است


نگاه می‌کنم از پنجره به رفتن تو/تو می‌روی که نیایی تومی روی او رفت"


«غلامرضا طریقی» در خصوص این کار اول به مصرع« چه فایده که شعر من همیشه ناخوانا است » اشاره کرد که ایراد وزنی داشت، سپس در خصوص انتخاب قافیه گفت: انتخاب چنین قافیه‌ای ازیک‌طرف دست خالق را باز می‌گذارد ازیک‌طرف هم موجب فریب او می‌شود به‌طوری‌که قافیه‌ی  وسیع مضمون را به ناکجاآباد می‌برد. در تداعی‌ها نیز اولین تداعی که به ذهن شما آماده است نوشته‌ای .علاوه بر آن فکر می‌کنم مصرع‌ها و بیت‌ها آن‌قدر مستحکم نیستند که اگر جای آن‌ها را باهم عوض کنیم اتفاق خاصی بی افتد .نکته‌ی دیگر باید بگویم بین فضاهای مدرن امروزی و شعر کلاسیک معلق مانده‌ای ازیک‌طرف صدای تق‌تق کفش است که نوید یک شعر با زبان مدرن را به ما می‌دهد از طرف  دیگر«آه در دلم بلوا است» دیگر منطقی به نظر نمی‌آید .امیدوارم درآیند بتوانید به تسلط برسید.


«زینب میر شجاعی» ترانه ی به متن زیر را قرائت کرد:


"از پشت این شیشه تموم شهر بی رنگه/ابرا مثه اجر شدن بارون مثه سنگه


تصویر شهرم بعد تو شکل نگاتیوه/هر عابری شکل شبح هر آدمی دیوه


من توی این ماشین بدون تو پر از دودم/پشت چراغ قرمزم ممنوع و نابودم


آتیشه که توی ولیعصر می باره/لعنت به تهران هر خیابون ردتو داره


باید پیاده بگذرم این مرز آتیوشو/من بی چشات گم می‌کنم میدون تجریشو


بی تو تموم عابرا از زندگی خستن/تا اطلاع ثانوی چشماشونو بستن


این پله از کفشای بی همراه من سیره/دنیای زیر پای من بی تو کجا می ره


تو یه قطارم این هیولای پر از مردم/مثل یه مفهوم فشردم گنگ و سردرگم


من کل تهرانو قسم دادم که برگردی/با رفتنت عمر منو چن(د)سال کم کردی


تا برنگشتی من همیشه غرق دردامم/محکوم دار آبادم و هر روز اعدامم"


«امیر ارجینی» در خصوص این اثر گفت: اینکه از قافیه‌های بدیع استفاده کردی خیلی خوب است اما شک نکن از این ورطه با موفقیت بیرون نیامدی در مصرع اول نوشتی همه‌چیز بی‌رنگ است پس در مصرع بعد  نمی‌شود تشخیص داد که ابرها شبیه چه هستند ولی شما گفتید:«ابرا مثه سنگه».در مصرع« هر عابری شکل شبه هر آدمی دیوه»آیا عابری همان آدم نیست؟بعد از «هر عابری شکل شبه» به دلیل ضرورت وزن نتوانسته ایده قرینه‌سازی داشته باشید(مثل بگویید:هر آدمی شکل دیوه)یقیناً این قرینه‌سازی‌ها موجب زیبایی یک اثر می‌شوند .مصرع:«پشت چراغ قرمزم ممنوع و نابودم» ضعف معنایی دارد و از این مصرع به بعد شخصی نویسی شما شروع می‌شود که به کار لطمه زده است حتی به نظر می‌رسد تا جایی خط حرکتی اثر را قافیه مشخص می‌کند.نکته‌ی دیگر اینکه در مصرع:«این پله از کفشای بی همراه من سیره» به نظر می‌رسد برای پله عبور یک نفر از رویش آسان‌تر باشد تا عبور دو نفر ،او به منافع خود فکر می‌کند.


توجه شما به کلمه‌ها قابل‌تقدیر بوده و فهمیدم که به این امر اهتمام ورزیدید اما باید بگویم در این کار به پختگی نرسیدید و باید تلاش کنید .نکته‌ی دیگر استفاده‌ی زیاد از ادات تشبیه است .به نظر می‌رسد شاعر هرگاه خواسته وزن را پر کند از ادات تشبیه استفاده کرده است .


مصرع:«من کل تهرانو قسم دادم که برگردی » هم کژتابی معنایی دارد . امیدوارم با توجه به این نکات در کارهای بعدی شما پختگی بیشتری را شاهد باشیم.


«سجاد عزیزی آرام»اضافه کرد:یکی از سهل‌انگاری‌هایی که منتقدان به ترانه‌ی امروز داشتند در کارهای منتشرشده هم مشهود است. حقیقت وقتی یکی از کارها را شنیدیم با خود گفتم استاد «محمدعلی بهمنی» چطور به این اثر مجوز داده‌اند. وقتی از ایشان علت را پرسیدم در جواب گفتند این کار اصلاً در شورا نیامده است که ما آن را تائید یا رد کنیم .این اثر خواننده و  تهیه‌کننده‌ی معروفی دارد و یک‌راست می‌روند دفتر اصلی! از مدیریت بالاتر امضا می‌گیرند و هیچ‌کدام از امضاهای شورای شعر را هم نمی‌خواهند. یکی از کارهایی که چنین سهل‌انگاری‌های مشهودی را دارد کار آخر آقای«احسان خواجه امیری » به نام «پاییز تنهایی است» . فکر می‌کنم ترانه‌سرای این اثر «زهرا عاملی » است این ترانه را یک مرد خوانده و با توجه به فرهنگ ما فکر می‌کنم اصلاً جایی در ترانه‌های ما ندارد(بحث خیانت را عرض نمی‌کنم مسئله این است که این ترانه از زبان یک مرد قابل‌باور نیست) دربند:«توی عکسی که ازش جامونده/خیره می شم و دلم می لرزه...چی تو این نگاه غمگین دیدی/که به خنده های من می ارزه»


این دیدگاه از یک مرد هرچند امروزی ایرانی هم بعید است یا در جای دیگر چیزی شبیه این مضمون را می‌گوید:«کاری کن که حس کنم اینجا خانه‌ی من است» این حس تعلق را یک زن دارد نه مرد این‌ها _بد یا خوب_فرهنگ ما است. اگر این کار در شورای شعر می‌رفت «بهمنی» حتماً تذکر می‌داد .


بعد از اتمام این بحث ،«احسان معصومی» در جایگاه شعرخوانی قرار گرفت و غزل خود به متن زیر را خواند:


"شب در اندیشه‌ی نخوابیدن پرسه می‌زد به دور شب بوها/منتظر در پی گسستن بود با طلسم و دعا و جاودها


در سرش فکر عاشق آزاری در دلش کینه‌ای مداوم داشت/هی نقابی به چهره می انداخت صورتش مثل بچه اخموها


عطر وحشت به دشت غم پاشید داس نفرت به دست چشمانش/با نگاهش مرا درو می‌کرد شب وحشی شبیه لولو ها


تا رسیدی به من دلم لرزید آسمانم ستاره باران شد/تو به وجد آمدی و رقصیدی وسط باغ آلبالوها


می نوشتی به روی دفتر شب با سرانگشت خط ابرویت می نوشتی /می نوشتی که دوستت دارم فارق از طعنه ها هیاهو ها


می نوشتی که بی قرار منی می نوشتی در انتظار منی/می نوشتی همیشه یار منی مثل  دریاو ماه و سوسوها


می‌شود کهکشان شیری را زیر پستان گرفت وشیرش داد/می‌شود تا خدا دوید آری شیطنت بسه!بره آهو ها


شب در اندیشه ی نخوابیدن من زنی را به خواب می دیدم/من زنی را به خواب می دیدم لابه لای بلند شب بو ها"


«طریقی» راجع به این غزل اظهار داشت: غزل نوشتن روی وزن‌های دوری(مثل فعلاتن مفاعلن فعلن فعلاتن مفاعلن فعلن) راه رفتن روی لبه‌ی تیغ است چراکه از یک‌سو دست شما برای جا کردن مضمون باز است ازیک‌طرف باید از وسعت مضمون که شما را به گسست محکوم می‌کند بترسید خصوصاً که ردیف هم به کار نبردید .استفاده از ردیف در این اوزان طولانی شکل بهتری  به کار می‌دهد. احساس می‌کردم درجاهایی قافیه شما را مجبور کرده مضمونی را خلق کنید (مثل قافیه‌ی آلبالوها)


زبان شعر شما زبانی کلاسیک است که بافت زبانی شعر شما کلمه‌ی «لولو» را نمی‌پذیرد .گاهی وزن باعث شده آنچه بخواهید را به درست‌گویید به‌طور مثال«بچه اخموها» منظور بچه‌های اخمو بوده که کژتابی معنایی ایجاد کرده است. مشخص است غزل را می‌شناسی و با آن آشنا هستی و مطمئن هستم با دقت به این نکته‌ها می‌توانی بهتر و بهتر شوی.


«مریم سلیمی فر» به جایگاه شعرخوانی  فراخوانده شد تا دوباره بحثی در خصوص ترانه‌ی «زهرا عاملی» صورت بگیرد و او برای خواندن اثر خود منتظر بماند سرانجام یاد آمد که «سلیمی فر» اینجا است و قرار بود شعر بخواند:


"چه فرقی می‌کند/یک طبقه یا دوطبقه


خانه‌های خاکی را خالی نمی‌گذارند/ونوار افقی سیاه سنگ


زمین را از آسمان خیس جدا می کند/صد سال است که رویا هایمان به باد می رود


و این اسب های مغربی/عجیب تاخته اند


در طبقات منفی حیات /رویاهای نچشیده  ایت را مورچه ها خورده اند


وآگاهانه/زندگی دسته جمعی خود را ادامه می‌دهند


اما دستها ی تو از زمین کوتاه است /اما دستهای تو از آسمان کوتاه است


باد قدم می‌زند /لای درخت‌ها آدم‌ها


باد قدم می‌زند /و ما آرام‌آرام خم می‌شویم


در نمازی ناخواسته/در زمینی که می‌رفت


تا در آینده‌ی نه‌چندان تاریک/به اسمان دیگری برسد


سیاه‌چاله‌ای که تو را بلعید/خورشیدهای تازه به دنیا خواهد آورد"


ارجینی گفت: خوشحالم با یک شعر مواجه شدم که روی ترکیب‌های و کلمات خود فکر کرده است اما المان‌های در شعر شما دیدم که  اثرتان را به شعر «فروغ فرخزاد» نزدیک کرده است البته که این مشق گرفتن بد نیست اما هدف بزرگی را انتخاب کرده‌اید .این خوب است همان اول مشخص می‌شود از چه صحبت می‌کنید! «رؤیاهای نچشیده» هم حس‌آمیزی خوبی داشت اما دلیل آوردن سطر اسب‌های مغربی را نفهمیدم .


«محسن میر هاشمی» نیز اثری از خود را قرائت کرد که هیچ‌کس نفهمید در چه قالبی است!:


"می‌ترسم از دل‌نگرانی‌ها/از خنده‌ات با دیگرانی ها


می سوزم از این سرگرانی ها /با این من عاشق مدارا کن


رفتن گناهم بود؟ می دانم/عشق اشتباهم بود؟ می دانم


هر چند سرد اما ولی تنها /با تو نگاهم بود می دانی؟


در گیر آه سینه سوز اما /خوابت شب و یادت به روز اما


آسوده رفتی و هنوز اما /من با دو چشمت ماجرا دارم


سرگیجه دارم من ز سرسامت /ثبت است بر آغوشم اندامت


آن شعرهایی را که با نامت/آدینه کردم دوست دارم


سخت است از یادت فراموشی /بی شعلگی هرلحظه خاموشی


چشم از خیال من تو می‌پوشی؟/این کارها از من نمی‌آید


آن روزهای گرم و کم‌حرفی /یا روزهای ساکت و برفی


یاد تو می‌افتم به هر ظرفی/هر پرتقالی را که می‌بینم


شیرازی و چمران چه خواهد شد/معماری تهران چه خواهد شد


یا آن نم باران چه خواهد شد/پشت چراغ‌قرمز گلها..."


«طریقی » در خصوص این نوشته گفت :آنچه می‌توانم در خصوص قالب این اثر بگویم این است که: مسمط نیست .متوجه نشدم کلمه‌ی ابداعی دل ناگرانی ها برای چه ابداع شده است ... چرا هر پرتقالی را آن‌هم در ظرف می‌بینید یاد او می‌افتید؟قافیه کار شمار ا پیش برده است.دکلماسیون شعر شما خوب و بد اما شعر اندازه‌ی دکلمه‌ی شما نیست .هم شعر باید خوب باشد و هم اجرای شعر اما این یکدستی را در شما ندیدم.


در آخر آقای «ملک» شعری را برای نقد خواند:


"بدان احساس فقه شاعرانه است/تغزل های من عشق زمانه است


خدایا سوز عشقم از هنر نیست/هنرهای دلم در کنج خانه است


اگر من بی هنر هستم خدایا /نواها مست و عریان عاشقانه است


به سوز عشق ذات دلم هم/منبت کار ابیات ترانه است


به هر سلول احساس دلم گفت/که هر گل واژه اش اوج بهانه است


بهشتی با من و احساس جوشید/بهشت آخرت دشتی سرانه است


خدایا اسم من را کن جهانی /به جز این حس جهانم کودکانه است"


طریقی در این خصوص گفت :استفاده از قافیه «انه»به‌صورت قید ،مطلوب نیست و در شعر هم مجاز هستیم یک یا دوپار از آن استفاده کنیم شعر با بدان شروع‌شده است که امروز دیگر این شعرها جایی در ادبیات ندارند حتی درگذشته هم به‌منظور  تعلیم گفته می‌شدند حرف‌ها به شعار نزدیک بود و احساس می‌شد صحبت‌هایی روزمره در قالب وزن گفته‌شده...


در پایان با شعرخوانی چند شاعر دیگر که نقد نشدند،جلسه پایان یافت.


در ادامه بیننده عکس های «امین رجبی» از این نشست باشید.




منبع : ریتم نو

نویسنده : فرزین پاک‌طینت

 

 

 
ارسال نظرات
نام:
ایمیل:
* نظر:
تقویم هنری ادامه