ریتم نو | سایت خبری - تحلیلی موسیقی ایران و جهان

کد خبر: ۱۸۰۱۱
تاریخ انتشار: ۱۸:۱۴ - ۱۷ دی ۱۳۹۴

گفتگوی مفصل ریتم نو با « سام اصفهانی » خالق آلبوم ماندالای درون

ریتم نو : « سام اصفهانی » آهنگساز،نوزانده پیانو و استاد دانشگاه که به‌تازگی آلبوم « ماندالای درون » را منتشرکرده، ضمن اعلام اینکه قصد پایه گذاری آلبوم دوم خود را دارد،بیان داشت قبل از شکل گرفتن آلبوم دوم تصمیم دارد چند اثر از ساخته‌های آهنگسازان معاصر ایرانی را بنوازد همچنین ازبرگزاری رسیتال خود در آینده‌ای نه‌چندان دور در خارج و داخل کشور خبر داد.
گفتگوی مفصل ریتم نو با « سام اصفهانی » خالق آلبوم ماندالای درون گفتگوی مفصل ریتم نو با « سام اصفهانی » خالق آلبوم ماندالای درون

 

 

 

به‌عنوان اولین سؤال بیوگرافی مختصری به ما بدهید

موسیقی را از هفت‌سالگی و باز ساز پیانو شروع کردم معلمین مختلفی هم در این زمینه داشتم مثل_ مرحوم «رضا دبیری»،«فرزانه»،« گلی» و اساتید دیگری که در دانشگاه زیر نظر آن‌ها آموختم. دوره‌ی تکمیلی پیانو را نزد پرفسور «کلارا بوکوچاوا»طی کردم و پس از سپری کردن دوره‌های آکادمیک ، در مستر کلاس‌های مختلف پداگوژ ی ، نوازندگی،آهنگسازی ، رهبری ارکسترشرکت کردم و از آن‌ها بهره جستم.

با توجه به شخصی بودن شیوه‌های تدریس پیانو نزد اساتید ،انتخاب استادان متفاوت روند یادگیری را _ مشکل‌ترنمی‌کند؟

همین‌طور است . متأسفانه اساتیدی که در کشور داریم روی اموزش شیوه‌ی خودشان تعصب‌ دارند(مثلا استادی که با سیستم روسی آموزش می‌دهد با فراگیری سیستم اروپایی مشکل دارد و برعکس !یا وجود جدل طولانی بین مبحث پیانوی ایرانی و کلاسیک ..) این تفاوت‌ها از مواردی چون اکول واستایل آغاز و به موارد خیلی ریزترختم می‌شود که می‌تواند در نوازندگی تأثیرگذار باشد.همه‌ی این‌ها هم می‌تواند خوب باشد هم بد ،هم درست و هم غلط .. متأسفانه در این امر زیاددرگیر حواشی هستیم و متن اصلی را فراموشکرده‌ایم. در این راستا «ربنشتاین» جمله‌ی زیبایی را نقل می‌کند:شما می‌توانید با نوک بینی ساز بزنید اما درست بنوازید و صدای خوشی از ساز درآورید !

با توجه با تفاوت در شیوه‌های آموزش آیا در ابتدای امر هنرجو به تناقض نمی‌رسد؟

_ خیلی زیاد!اما باید مطالعه کرد امروزه می‌شود با رجوع بر اجراها،کتب و حتی با یک جست‌وجوی کوچک در اینترنت شیوه‌های مختلف نوازندگی را مورد ارزیابی قرارداد.

دوره‌ای بود که هیچ مرجعی نداشتیم و حرف استاد تنها مدرکی بود که می‌شد از آن استفاده کرد.امروزه باید خیلی از چیزها را مقایسه کرد.البته که برای موسیقی‌دان شدن و یا در شکل بهتر آن آرتیست شدن گاهث اتفاق‌هاو دریافت‌های عمیق‌ترمی‌تواند در کنار آموزه‌های موسیقی به کمک خود موسیقی بیاید .

mandela (1)در خصوص آلبوم «ماندالای درون» که اخیر منتشر کرده‌اید توضیح بدهید

آلبوم «ماندالای دورن»از قطعاتی تشکیل شد که باحال و هوا و انگیزه‌های شخصی من از سال 88 تا 93با تفکر مینیاتوری و پیانیستیک نوشته شدند. در ابتدا وقتی‌که آن‌ها را می‌ساختم به‌هیچ‌عنوان ‌قصد شرکت در فستیوال به وسیله ی عرضه ی این اثار یا انتشار آن‌ها را در قالب آلبوم را نداشتم. در حقیقت این آثاربه‌هیچ‌عنوان باهدف جذب مخاطب نوشته نشدند .همین جریان هم من را به انتخاب اسم «ماندالای درون» رساند ؛عنوانی که گویای ترسیم تجلی اتفاق‌ها و حال و هوای درونی من باشد. در نوشتن این آثار از متریال موتیفیک وتماتیک موسیقی ایرانی _اعم از موسیقی دستگاهی و نواحی_ مدد جستم. در حدود سال93 دکتر «فرید عمران» باانگیزه و کمک‌هایش باعث شد که این 9 قطعه را از میان سایر نوشته‌ها انتخاب و شروع به ضبط و انتشار آن‌ها کنم. در بخش اول پیشوند پانوراما را برای قطعات استفاده کردم که این نام‌گذاری از تصاویر کشیده‌ی عکاسی الهام گرفته‌شده است در حقیقت تنه‌ای می‌زند به کشیده شدن زمان در موسیقی! این بخش شامل چهار قطعه است که به ترتیب از فضای موتیفیک موسیقی خراسان شمالی ، کردستان ، ردیف‌های دستگاهی موسیقی ایرانی (نهفت نوا و درآمد ماهور)در کنار هارمونی و رنگ آمیزهای جدید استفاده شده است . بخش بعدی شامل پنج پی ا س تغزلی (لیریک)می‌باشد که فضای مینیاتور گونه‌ای دارند و رگه‌هایی از فضاها و فواصل گوش آشنای شرقی در آن‌ها وجود دارد ولی مستقیماًاز یک مرجع ایرانی گرفته نشده است.

شاید نام‌گذاری برای خیلی از آثارتأویل‌پذیری آن را کم کند با همه این تفاصیل من هنوز نام‌گذاری بر آثاربی‌کلام را درک نکردم

این بخش مشکل موسیقی است . خیلی از بزرگان چون «استراوینسکی»برای آثارشان اسم انتخاب کردند تا اثرشان به چیز دیگری تعبیر نشود. مثلاً همگی سونات پیانویی شماره‌ی 2 اپوس 27 بتهوون را بانام "مهتاب"می‌شناسیم درحالی‌که این نام‌گذاری مدت‌ها بعد توسط شخصی غیر از آهنگسازش صورت گرفت. به این مسائل خیلی فکر کردم و اسامی از همان جایی نام‌گذاری شدند،که شکل‌گرفته بودند ؛ مثلاً عنوان قطعه‌ی پنجم (خاطره‌ای درونم است) از شعر« آناآخماتو» شاعره‌ی معاصر رو س به ترجمه‌ی «احمد پوری»الهام گرفته‌شده است. شبدیز ، در اینجا به معنای اوج سیاه فام شب ، قطعه‌ای است که من در یک‌شب روستایی آن را نوشتم و برای من تداعی شب بی‌ریای یک روستا را دارد یا آخرین قطعه‌ی این مجموعه به نام «آخرین شب زمستان » در آخرین شب زمستان به پایان رسید و این نام را به خود گرفت . . . قطعه‌ی هشت را «و... »نام‌گذاری کردم تا هر مخاطبی بنا بر دریافت شخصی‌ خود آن را صدا کند

mandela (4)در خصوص اسم آلبوم سخن بگویید

واژه‌ی «ماندالا» در تمام مکاتب و ادیان واژه ای بسیار ژرف و پر کاربردی است . چند سالی هست که در حوزه‌ی روانشناسی و مکاتب فکری شرقی_ مطالعه می‌کنم و بارها و بارها با این کلمه روبرو شدم .در برخی مکاتب شرقی از ترسیم ماندالابه‌عنوان یک مراقبه و ادغام هنر و آیین مذهبی-عرفانی استفاده می‌کنند . آن‌هادر اتاقی بزرگ جمع می‌شوند و طی هفته‌ها _به نیت مراقبه _با دانه‌های شن رنگی ماندالایی به‌اندازه‌ی یک اتاق ترسیم می‌کنندو بعدازاینکه ماندالا شکل می‌گیرد آن را در طبیعت رها می‌کننداین تلفیق عرفان و هنر و مفهوم واقعی از جاودانگی برای من بسیار جالب است . ماندالا در سانسکریت به معنای دایره است و درواقع شکلی است که از یک دایره‌ی مرکزیبه‌عنوان سمبل آگاهی هستی و دایره‌های پیرامون (سمبل پدیده‌های هستی) تشکیل‌شده . دایره‌هایی پیرامونی از مرکز متولد و به آن ختم می‌شوند..در نقوش اسلیمی ، نقش فرش‌های ایرانی ،در سماع و... این مقوله را داریم . مراسم طواف کعبه دقیقاًیک ماندالا ی زنده است.چیزی که در انتخاب این اسم خیلی من را ترغیب کرد ،تعریف «کارل گوستاو یونگ»روانشناس معروف سوئیسی از ترسیم و تفسیر ماندالا بود.او با آگاهی برفلسفه‌ی شرق ، از ماندالا برای ترسیم تفکرات درونی افراد کمک گرفت ؛ هرکدام از مراجعه‌کننده‌های او توسط ماندالایی که رسم می‌کردند او را در شناخت و دستیابی بر کمپلکس‌ها و آرکی تایپ‌های فردیشان یاری می‌کردند.ماندالا،می‌توانندتجسم اتفاق‌هاوالهام‌های درونی ما باشد

نظرات متفاوتی در مورد این اثر ارائه‌شده؛نظر شما چیست؟

به نظرم خیلی این اتفاق نیفتاد.شاید گفته‌ها فرق داشتند اما همه‌ی آن‌ها به هدف من بسیار نزدیک_ بودند.بازخوردهای خوبی داشتم و احساس می‌کنم _در خصوص این آلبوم_همان چیزی را که دوست داشتم نمایان کنم ، در موردش حرف می‌زدند. موسیقی که هم موسیقی ایرانی هست و هم نیست ! و موسیقی که هم یک موسیقیدان می‌تواند آن را گوش کند هم یک غیر موزیسین.در حقیقت قطعه‌ای می‌شنوید که ازنظر هارمونی ، رنگ و اتمسفر و... تمام المان‌های موسیقی غربی را دارد درعین‌حال صدایی شرقی هم می‌دهد

علاوه بر اینکه برخی اساتید نظر مساعدی در مورد این آثار داشتند به نظر می‌رسد که عده‌ای از طبقه_ ی عام جامعه هم نظر خوبی نسبت به این آلبوم داشتند آیا هدف شما خلق اثری سهل و ممتنع بوده است که هر کس به فراخور فهم خود از آن‌ها برداشت کند؟

خیر؛در ابتدا هم اشاره کردم که در بدو نگارش تک‌تک آثاربدون در نظر گرفتن هیچ سلیقه‌ای تولید شدند اولین هدف این بود که این کارها شخصی باشند.

mandela (5)فکر می‌کنم اگر نیت ما تولید کار شخصی است دیگر نباید آن را عرضه کنیم

بسیار موافقم البته درصورتی‌که از فرم و ساختار و تکنیک اطلاعی نداشته باشیم.«توماس مان» جمله‌ی بسیار خوبی دارد. او می‌گوید زمانی یک اثر را می‌توان اثر هنری نامید که مقوله‌ی الهام فقط در بدو شکل‌گیری آن حاضر باشد و بقیه کار را فرم،آگاهی و تکنیک پیش ببرد چراکه اگر قرار باشد همه‌چیز را سلیقه شخصی پیش ببرد کار به ابتذال کشیده می‌شود...در یک ‌به‌یک این آثار سعی کرده‌ام در کنار سلیقه‌ی شخصی ،اصول آکادمیک و فنی کمپوزیسیون را رعایت کنم.

با علم به اینکه آثار شما تلفیقی است ، بفرمایید خودتان را بیشتر وام‌دار چه مکتبی می‌دانید و یا از_ چه مکتبی الهام می‌گیرید ؟

این دو مسئله‌ی متفاوت است.در بحث الهام گرفتن باید بگویم هر آرتیستی از کارهایی که اجرا کرده_ الهام می‌گیرد قبل از اینکه آهنگسازی کنم ،پیانیست بودم و قطعاًسابقه‌یاجرای رپرتوآر تاریخ موسیقی غرب و اجرای آهنگسازان بزرگ تأثیرزیادی در الهام گیری از آن‌ها دارد.با استناد به موسیقی غرب می‌شود گفت بی‌شک بهترین آهنگسازان ، نوازنده‌ها بودند ! راخمانینف،باخ،لیست،شوپن و ... اما در مورد وام‌دار بودن باید بگویم همه‌ی کسانی که رپرتوآر کلاسیک اجرا کردند یا موسیقی آن‌ها را شنیدم! در خصوص مکاتب هم همین‌طور ؛شما در این موسیقی جایی پلی فونی می‌شنوید که از مکتب باروک وام گرفته اما نمی‌توان گفت دقیقاً این آهنگ‌ساز تابع مکتب باروک است .اینکه بخواهم برای آثار اسم بگذارم و بگویم به چه دوره‌ای بیشتر نزدیک است ،ترجیح می‌دهم به هیچ دوره‌ای نزدیک نباشد.یکی از معضلاتی که همه گرفتار آن شدیم این است که می‌آییم ژانر موسیقی را کلیشه بندیمی‌کنیم.به نظر من امروز هنر به‌جایی رسیده است که باید به‌صورت آزاد بیان شود و بدین‌وسیلهآنچه یک آرتیست به آن فکر می‌کند آزاد شود. دکتر« فرید عمران»تعبیربه‌جایی در این مورددارند: پ«انتشار جمع شده‌های هنری در طول سالیان زایش هنری هستند که بامتولد کردن این زایش می‌توانید تولد جدیدیدرراه داشته باشید »

با این شرایط فکر می‌کنید مکاتب چه آینده‌ای را خواهند داشت؟چون به نظر می‌رسد در آینده مکتبی نخواهیم داشت شاید بااین‌وجود تعریف هنر خدشه‌دار شود

نمی‌دانم آیا در آینده مکتبی داریم یا خیر و نمی‌توانم پیش‌بینی کنم که این موضوع چقدر خوب است یا بد نمی‌توانم برای ژانری که در پیش گرفتم مکتبی تعریف کنم ولی می‌توانم تضمین درستی این قضیه را به موسیقی ارمنستان ،گرجستان و به‌خصوص آذربایجان در چند دهه‌ی اخیر ارجاع بدهم.آن‌هاازنظر موسیقی فولک و مقامی به ما نزدیک هستند. اما چند اتفاق باعث شد این فرهنگ‌های موسیقی متحول بشود و ماحصل کار،تولد و انتشار موسیقی بین‌المللی بشود.یکی از این موارد از بین رفتن تعصب‌ها و منیت ها بین هنرمندان بود.تصمیم گرفتند درباره‌ی آنچه میراث فرهنگی هنری‌شان است به‌اتفاق نظر برسند ، از متریال موسیقی خودشان استفاده کنندو آن رابا اصول و ایدیوم هنری غربی ادغام کنند.فاصله‌ی کیفی ما از این فرهنگ‌های موسیقایی به خاطر نداشتن این پارامترهاست متأسفانه هنوز در اجرای ردیف موسیقی‌مان اتفاق‌نظر نداریم ،ِارتباط سازنده و دوستانه بین هنرمندان کم است و تعصب بین تولیدکنندگان ژانرهای مختلف موسیقایی اجازه‌ی رشد یا تلفیق به معنای متعالی را فراهم نمی‌کند.

چرا امروزه اکثراً مردم به سمت گوش کردن موسیقی‌های خاص نمی‌روند؟

شاید به دلیل اینکه خیلی از اتفاق‌ها هنوز ریشه ندارند و با خیلی از مسائل فاصله دوری داریم قطعاً در جامعه‌ای که مردم آن موسیقی خوب گوش می‌دهند ؛آن مردم فیلم خوب می‌بینند،کتاب خوب هم می‌خوانند و ادبیات گفتاری و رفتاری متفاوتی را هم دارند.

در چنین فضای سلیقه‌ای‌ای چندراه وجود دارد .یکی اینکه شما به‌عنوان خالق اثر هنری ، سلیقه‌ی خود را به سلیقه‌ی عام نزدیک کنید که به نظرم این ساده‌ترین وشاید بی مسئول‌ترین گزینه باشد چون به‌عنوان هنرمند و کسی که دغدغه‌ی فرهنگی دارد،قدمی برای رشد سلیقه‌ی فرهنگی اجتماعنداشته‌اید.رویکرد دیگر آن است که همچنان کار خودت را بکنی که کامل در انزوا غرق خواهی شد.رویکردی هم هست که هردو طرف را به نحوی حفظ کنی که هم بتوان ازنظر فنی از اثر دفاع کرد و هم اثر شما در انزوا ناپدید نشود. مثل حل کردن داروی تلخ در آبمیوه‌ی شیرین ! شاید این اتفاق دارد کم‌کم در سینمای ما شکل می‌گیرد.همین‌که مردم می‌شنود فلان فیلم جایزه برده است اشتیاق پیدا می‌کنند که آن فیلم را ببینند به نظرم در این قدم و مرحله‌ی ابتدایی مهم نیست چند درصد از این توده، آن اثر را درک می‌کنند بلکه فعلاً مهم شنیده شدن یا دیده شدن حرفی جدید است ... امیدوارم راجع به موسیقی، ادبیات،تئاتر،نقاشی و... این اتفاق بی افتد

بعضی هنرمندها می‌خواهند مردم را با خود همراه کنند خودشان همراه مردم می‌شوند و به‌نوعی به کارهای عوام‌پسندشان عادت می‌کنند

مشکل اینجا است اگر بخواهی به خواست عام عمل بکنی بعداً که بخواهی تغییر رویه بدهی تو رانمی‌پذیرند.سیاست اول و برخورد اول بسیار مهم است.باید تفاوتی میان کار هنری و سرگرمی قائل باشیم

به‌جزآلبومی که اخیراً منتشر کردید ،اثر در دست انتشار دارید؟

قطعاً به این موضوع فکر می‌کنم اما مایلم تا آلبوم بعدی شکل بگیرد در مجموعه‌ ای به‌عنوان نوازنده_ حضورداشته باشم. انتخاب این آثار هم به‌گونه‌ای است که سعی دارم آثاری نوشته‌شده و اجرانشده را انتخاب کنم و بنوازم.مطمئنم آهنگسازان خوبی داریم که هنوز قطعات آن‌ها انتشار یا شنیده نشده وبسیاری از آثار خوب متروک مانده است

به‌زودی اجرایی از شما خواهیم دید؟

بله قصد دارم رسیتالی برای مجموعه‌ی منتشرشده‌ام داشته باشم.صحبت‌هایی صورت گرفته است که اولین اجرا خارج از کشور صورت بگیرد و بعدازآن در کشورم اجرایی داشته باشم

در آینده بیشتر شمارا در بحث آموزش یا اجرای موسیقیمی‌بینیم؟

هر دو یا شاید هر سه ! به همان اندازه که آهنگسازی و اجرا برای من مهم و دل‌نشین است تدریس را هم دوست دارم و ازجمله کارهایی است که هرروز با اشتیاق بیشتر سراغ آن می‌روم

آیا برای بیشتر دیده شدن آثارتان برنامه‌ی خاصی دارید؟

تنها راه برایبیشتر دیده شدن و شنیده شدن آثاری از این دسته که تبلیغات رسانه‌ای ندارند،برگزاریرسیتال‌ها و اجرای آثار توسط سایر نوازنده‌ها است.تعداد زیادی نوازنده داریم که آثار بزرگان تاریخ موسیقی غرب رابه‌خوبی می‌نوازند اما از جایی باید شروع کنیم به نواختن آثار معاصرین ایرانی.

سخن پایانی

خیلی ممنون از شما برای این گفتگو .دوست دارم از تک ‌تک عزیزانی که در شکل‌گیری این مجموعه نقش داشتند قدردانی کنم ؛ دکتر «فرید عمران »که پررنگ‌ترین نقش را ایفا کردند و من ایشان را به معنی واقع کلمه استاد می‌دانم «بهنام ابوالقاسم» دوست عزیزی که در یک ‌یک این آثار برادرانه مرا همراهی کرد ، «رضا فرهادی» صدابردارخوش‌ذوق و کار بلد که صدای قابل قبولی را نهایی سازی کرد .و همچنین از آقایان «هومان اسعدی»، «مانی جعفرزاده»‚«حمیدرضا دیبازر»،« فردین خلعتبری» « کارن کیهانی» ، «نادرمشایخی»‚«علی صمد پور»«‚مرتضی شیرکوهی»‚ «هشیار خیام»، «شهرام توکلی»،«مهیار علیزاده»‚ «علی پور مقدم» موسسه‌ی ماهور و شخص آقای »محمد موسوی» به خاطر حمایت‌های پرمهرشان سپاسگزارم.

 

منبع: ریتم نو

نویسنده: فرزین پاک‌طینت

عکاس : امین باقری
ارسال نظرات
نام:
ایمیل:
* نظر:
تقویم هنری ادامه