به گزارش ریتم نو، این موزیسین آمریکایی با تماشای نوازندگی علی قمصری و مهرداد ناصحی نوازندگان سازهای تار و کمانچه به وجد آمد و معتقد است که علی قمصری با اصالت مینوازد و موسیقی رفیق او است. همچنین صدای ساز کمانچه را تحسینبرانگیز و الهامبخش خواند و آن را شبیه صدای خواننده بدون کلمات دانست. در ادامه گفتوگوی او با ما را میخوانید:
چه چیزی باعث علاقهمندی شما به موسیقی و نوازندگی ساز ویلنسل شد؟
من بهعنوان یک جوان احساس خلائی در روحم داشتم که نمیدانستم چه بود تا اینکه شروع به نواختن کردم و آن خلأ با نواختن موسیقی توسط خودم پر شد کاری که نمیتوانست توسط دوستان و اقوام انجام شود و در آن مقطع، موسیقی دوستی برای من شد زمانی که کسی کنارم نبود میتوانستم به سراغش بروم. من تکفرزند بودم و خواهر و برادری نداشتم و واقعاً موسیقی همهچیز نبود اما بُعدی از زندگی من خالی بود تا زمانی که موسیقی را پیدا کردم و این دلیل شروع و ادامه برای نوازندگی بود و اخیراً این یک نیاز فیزیکی ست و اگر من مدت زیادی بدون نوازندگی پیش بروم، قطعاً احساس انرژی مازاد میکنم که فقط میتواند از طریق نواختن خالی شود.
شما در آثارتان از موسیقی شرقی، خاورمیانه، آمریکای لاتین و اروپای شرقی الهام میگیرید. چرا به سراغ این موسیقیها رفتید؟
این داستان کمی عقبه طولانی دارد؛ قبل از اینکه اینترنت مثل امروز اینچنین فراگیر شده باشد به کتابخانهای رفتم و در آنجا سیدیهای موسیقی جهانی را پیدا کردم و یکمرتبه چند هزارتا از آنها را با خود به خانه بردم و گوش کردم چون من در تربیتم با چیزی بهغیراز موسیقی آمریکایی و کلاسیک آشنا نشده بودم بنابراین سعی کردم فرهنگهای مختلف را بهواسطه موسیقیهای سنتی آنها بشناسم و این امر بر روی من تأثیر گذاشت تا زبان این موسیقیها را متوجه شوم که چه تفاوتهایی با زبان موسیقیهایی که من یاد گرفته بودم، داشت و بنابراین سعی کردم فقط با شنیدن آن را یاد بگیرم و معلمی نداشتم و هیچوقت تمایلی نداشتم آنها را کپی کنم چون ازنظر فرهنگی جالب نیست از موسیقی که به من تعلق ندارد، تقلید کنم. من دوست دارم زبان موسیقیهای مختلف را یاد بگیرم و آنها را با زبان موسیقی که با آن آشنا هستم ترکیب کنم درواقع این چیزی است که در آلبومهای خودم انجام میدهم من بهنوعی یک ساختار و مفهوم را برای آلبومم به وجود میآورم و همانطور پیش میروم و هر آهنگی که میسازم بهنوعی جستجو و تجربه است.
با این حساب، علاقهمند به سفر به کدام کشورها هستید تا با موسیقی و سازهای آنها آشنا شوید؟
این اواخر به ساز دودوک اشاره داشتم و خیلی تحت تأثیر صدا و اثرگذاری آن قرار گرفتم. فکر میکنم اگر درجایی به دنیا میآمدم که دودوک در آنجا بود؛ انتخاب من این ساز میشد. ویلنسل خیلی ساز تأثیرگذاری است اما دودوک از ویلنسل هم تأثیرگذارتر است و من خیلی مجذوب دودوک میشوم وقتیکه بهخوبی نواخته میشود. همچنین خیلی تحت تأثیر فلوت بنسوری هندی قرار گرفتم. فکر میکنم این دو ساز شباهتهایی دارند، هر دو با نفس نواخته میشوند و تار ندارند و نفس مثل خواننده نوعی تأثیرگذاری طبیعی دارد و سازهای تاری میتوانند کمی از این تأثیرگذاری را با بلندی صدا و نرم شدن تقلید کنند. ویلنسل هیچگاه مثل یک خواننده از نفس میافتد که مجبور است بایستد. بسیاری از چیزهایی که میخواهم برای لحنم به دست بیاورم را از سازهای بادی یاد گرفتم درواقع چیزهای زیادی از سازهای بادی به خاطر تأثیرگذاریشان یاد میگیرم بنابراین من نمیتوانم بگویم قصد سفر بهجای مشخصی دارم اما واقعاً از اجرای کنسرت با بنسوری هندی و دودوک لذت بردم. همچنین ساز عود را خیلی دوست دارم و کمی یاد گرفتم که چطور آن را بنوازم البته مقداری تکنیک آن را قرض گرفتم و به شکل موسیقی غربی نواختم و تأثیرگذاریاش برای من خیلی جذاب است.
بهعنوان یک نوازنده مستقل که با خوانندهای همکاری ندارد، با چه مشکلاتی مواجه میشوید؟
وقتی جوان بودم با امتیاز خاصی رشد کردم و آن داشتن والدین ثابتقدمی بود که خلاقیت من را پشتیبانی میکردند درواقع آنها سعی نکردند من را برای دکتر شدن یا هر کار پرسود و پایدار دیگری (به همان شکل سنتی والدین) راضی کنند که میتوانست تصمیم خیلی بدی باشد بنابراین من پشتیبانی والدینم را در پیروی از خلاقیت خودم داشتم و موسیقی، هنر نقاشی و مجسمهسازی را دنبال کردم. در مقطع خاصی در حدود بیستسالگی تصمیم گرفتم روی زندگیام تمرکز و جاده زندگیام را دنبال کنم بدون در نظر گرفتن اینکه من را به کجا خواهد برد. شاید گفتن این حرف برای کسانی که از امتیاز خانواده برخوردار هستند آسانتر باشد من هیچ کمبودی نداشتم و برای این شکرگزار هستم و این خیلی دلگرمکننده بود وقتی هیچکس نمیگفت باید چهکاری انجام بدهم و تا امروز این جایی است که قرار دارم و نمیخواهم خودنمایی کنم چون باید خودم را به خودم اثبات کنم و این یک چالش است. در شروع خیلی فقیر بودم و زمانی جایی برای زندگی نداشتم. در خیابانها موسیقی مینواختم و این کار را زیاد انجام دادم و مردم گاهی یک دلار به من میدادند. گاهی شما میتوانید سی دی بفروشید زمانی که مردم به سیدی گوش میدهند. برای من همیشه اینطور بود که خلاق باشم و آن به اشتراک بگذارم. من هم کنار خیابانها و هم در کنسرتهای بزرگ سراسر جهان برای جمعیتهای عظیم اجرا کردم. بگذارید اینطوری بگویم؛ موسیقی برای من همیشه مهمتر از داشتن خانه و ماشین زیبا یا هر چیزی دیگر حتی دوستانم بوده درواقع موسیقی همیشه اولویت من است و وقتی دربارهاش فکر میکنم این آرامش عملی که نیاز هست راهت را پیدا کنی و ادامه بدهی تا کامل بشوی در دنیای من همین است. فکر میکنم اگر دنیای من از بین میرفت، بازهم موسیقی را داشتم بنابراین اگر جوانان یا هرکسی سعی میکند که دنبال موسیقی باشند اگر در آن احساس ندارند به نظر من ارزشی ندارد. منظورم این است مقدار مشخصی بیباکی نیاز دارد که دنبال این نوع زندگی باشی.
نظر شما، درباره ایران و اجرا در اینجا چیست؟
خیلی خوشحال میشوم و عمیقاً به این موضوع افتخار میکنم پس اجازه بدهید لطفاً این اتفاق بیافتد چراکه خیلی مشتاق هستم و امیدوارم که طرفدارانم در ایران را بهزودی ببینم. از هوادارانم برای گوش دادن، حمایت، درجهای از درک کردن و داشتن درکی مشترک ، تشکر میکنم و این تنها دلیلی است که موسیقی مینوازم و خاضعانه سپاسگزارم از مردمی که به من گوش میدهند و حمایت میکنند . این تنها حس من است و عمیقاً حقشناسی میکنم.
پیشنهاد میکنم دو ویدیو از نوازندگی علی قمصری (تار) و مهرداد ناصحی (کمانچه) را تماشا کنید تا با نوازندگان ایرانی آشنا شوید و نظرتان را به ما بگویید.
اجرای علی قمصری، خیلی خوب، بسیار حرفهای و بینظیری بود. من این ساز را ندیده بودم که بهعنوان ساز کوبهای نواخته شود؛ او خیلی حرفهای مینوازد. شخصی حرفهای مثل او میتواند خیلی سریع بنوازد و این آدم را به وجد میآورد وقتی میشنوی یکی آنقدر سریع و حرفهای مینوازد و میتوانی یکی را ببینی که خیلی آرام مینوازد. فکر میکنم یکی مثل او با اصالت و طوری مینوازد که شخص دیگری ننواخته، پس آن موسیقی رفیق او است و او کاری انجام میدهد که باید انجام دهد. بعد آن را به اشتراک میگذارد و من فکر میکنم این زیباست.
درباره نوازندگی مهرداد ناصحی (کمانچه ) هم باید بگویم: این کار، موسیقی زیبایی بود؛ شبیه صدایی بود که از گلوی انسان بیرون میآمد. مثل خواندن یک خواننده، تُن صدای سیمها مانند صدای یک انسان و ارتعاشات آن خیلی منحصربهفرد بود. با اینکه ساز تاری است اما مثل ویلنسل نواخته نمیشد. میتوانند نشانههای مشابهی داشته باشند اما میتواند صدای خیلی متفاوتی داشته باشد. خیلی تحسینبرانگیز است که صدای این ساز چقدر شبیه صدای خواننده بدون کلمات است شنیدن آن خیلی الهامبخش است ویلنسل قابلیت تولید آن صداها را ندارد فکر میکنم بدنه این ساز خیلی کوچک و گرد است بنابراین آن صدایی که از آن ساز میتوانی بگیری خیلی بینظیر است؛ بههرحال برای من خیلی تأثیرگذار بود.